دنیا
هرگز به عقب باز نمی گشت
اگر مادرم نگریسته بود
می گذرم از گناه پنجره
ابرها را كنار می زنم
باید دعای دیگری
مرتكب می شدم




محسن نظارت
شعر محسن نظارت
محسن نظارت شعر
محسن نظارت شاعر


منتشر شده در پایگاه تخصصی شعر سلانه
بخوانید چهار شعر از محسن نظارت در سایت تخصصی شعر سلانه


 

دو شعر از  م ن



شعر اول:

سومین
چهارمین

پنج ..
شش ..
..مین
..مین

همیشه پای یک مین در میان بود
تا بر پیچ پیست های این شهر
کفش هیچ ستاره ای
بردور قهرمانی سرررنخورد

**

شعر دوم :

دیگر دنده ات آنقدر بالا گرفته تا
 دستی بکشی
از پاورقی های بلند
و پیادگان خسته ات
اینجا پای هیچ مینی هم که در کار نباشد
پسران خنثی نشده را نرسیده،
افتاده می خواهند

باور نداری
از خارک های دُمباز و نیم خون بپرس
از خارک ها


محسن نظارت


نوزایی


کم کم فهمیدیم
هشت
فیلم مستندی ست
که نمی شود برگرداند
وقتی ماسک ها دیگر نه ضد شیمیایی بود
نه صورتک های کلاغ میترا

فوبیای جمعی بود
بایداعتراف کنیم
دود
از مینی خنثی نشده بلند می شود
که پیش از آنکه در موزه ای بخشکد
خودسوزی کرد

 

 

 

شعر محسن نظارت


 

خور خون



تنهایی
بندری ست
سی سال هیچ ماهی
در خور کورش
پیدا نیست
شب بوی لیره می دهد
صبح فرزندان خود را می بلعد
و بر روزنامه های عصر بالا می آورد

تنهایی !
دوستت دارم
تنها مانده ام
به خور زخم های دلت
زیر کدام ماه
خون بدهم




18 مرداد 90
محسن نظارت

+ وبلاگ هایکوی من : حوض ماهی


با تمام فانتزی هایت بجنگ/ دو شعر کوتاه


۱

با ذرات معلق لیزر
در لب خوانی یک گور
و گاه با آب بستن
به ابعاد کوچک تر شده ی زمینــ _ه

با تمام فانتزی هایت بجنگ
بازنده
برنده ای ست
که تاویلی نداشته باشد

٢

بجز مامورهایی با لول بینی رو به بالا
کاش جراح رینوپلاستی حاذق هم داشت
صلیب سرخ
یکبار هم دست راستی به سراین غریبه می کشید
نخلی را عقیـــــــم نکند
توی چشـم شاعری نزند
زیر پای عابری نتــرکد
این مین عمل نکرده !




محسن نظارت / آذر ماه نود

بی‌حوصلگی مخاطب دلیل درستی برای کوتاه‌نویسی نیست/گفتگوی خبرگزاری ایسنا با محسن نظارت

ایسنا
/بررسی شعر كوتاه/

محسن نظارت:
بی‌حوصلگی مخاطب دلیل درستی برای کوتاه‌نویسی نیست


...نظارت تصریح کرد: بسیاری از دوستان هستند شعر کوتاه را با آفوریزم (جملات قصار) و جملات ارزش‌مند نصیحت‌گر و اندرزگو و یا جملات پیامکی و یا شعار و گزاره‌ای سطحی که یک این- همانی ساده یا  پند و نکته‌ای هم در آن باشد اشتباه گرفته‌اند! برخی کارهای کوتاه صرفا آفوریزم هستند برخی دیگر جملات زیبای پیامکی برخی هم کاریکلماتور! و چیستان و یک کار کوتاه بامزه و یا شعار! یا طرح واره !برخی حتی هیچ کدام از این‌ها هم نیست و نمی‌دانم چیست!!  اگر این‌ها را هم جزو ژانر شعر و پس از آن شعر کوتاه محاسبه کنیم بله با اقبال عمومی مواجهیم ولی آیا این‌ها واقعا در دنیای ادبیات اهمیت خاصی دارد؟ بهتر است کارشناسان و شاعران به روز و معدود منتقدان حرفه‌ای شعر پاسخ‌گوی این سوال باشند.

 متن کامل گفتگوی ایسنا با من را درباره شعر کوتاه و دلایل اقبال ! مخاطب به آن
و مباحثی درباره شعر و هایکو در اینجا بخوانید.


روز ملی بدون شعر



این روزهــــــا

شعرها هم چه ملال آور ، تکراری و شبیه هم شده اند، مثل آدمهـا
بیایید یک روز را " روز ملی بدون شعر " اعلام کنیم
و در آن روز هیچکدام هیچ شعری نخوانیم، هیچ شعری ننویسیم و
هیچ سخنی درباره شعر نگوییم و هیچ یادداشتی و هیچ اشاره ای حتا
بیایید به شعر اجازه نفس کشیدن و سکوت بدهیم و به مخاطبان و خوانندگان
...

محسن نظارت


دوئل


گورت را که گم کردم
دور زدی مرا
هــه !
دوباره نشسته ای
روی سیاه آن نرده
میخ چهارراه پارک وی
تنهــا
فرمان نمی دهی به دست هام
حواسم پرت تیله ی چشم هات
که باز کنی در را
که بگردی دور لولاهام ؟
بــبند
اوی دیگرت ام
من ات ام
با خنده های یشمی ات
شکار می کنم آدم ها را
شعر مرگ می نویسم



محسن نظارت

لینک:  علاقمندان به هایکو دعوتید به خوانش هایکو و سن ریو
         در وبلاگ هایکوی من" حوض ماهی "

خرداد



+

ناکانونی


به همین چشم بندها قسم
کسی نمی بیند
اما توهم نمی بینی
بین این همه دو راهی ازدی تا مرداد
ضلع سوم
دستش بند همین کار است

ماه
که از پاسیو به فنجان های خالی بتابد
تنها کمی مهربان تر می نشینند
صندلی های لهستانی

مثل وقتی با تقارن سوء تفاهم هامان
مدام می لغزیم
 بر محورهای عمود هم
هذلولی زُخم زخم های سرباز
کانون روایت ش
گریز می شود به بعد چهارم

تدوین گر اگر بودی
پرسه های پاییز
همه چیز را زیرورو نمی کرد

بگذار دست ِ کم
شیمبورسـکا
به ملاقاتم بیاید

 

 

محسن نظارت – جنوب ایران


سکوت استعاره های معکوس

 

چشم هایم راهم می گذارم
در من راه می روند
چند خط درهم برهم
عینک هایم را اگر بردارم
کلاه شان را بر می دارند
به اتفاق هم

 

 

 

محسن نظارت / یکم مهرماه هشتاد و نه

شعر محسن نظارت
محسن نظارت شعر کوتاه

دوشیده ام ات

 

هی پاییزِ پیشانی بلند !
لای این همه پوست خز
زیر می بینمت آخر
به سینه پهلوت...
- این خط و این نشان -

هرقدر هم که پشتت گرم باشد
پاشنه ی آشیل نافت
به تقلای بی شمار گنجشک سینه سپید بند است
وردی که بلد نباشند
جیکشان هم درنیاید
دمشان گرم
تـُک هایشان
اشک می دوشد از پستان های مشکی ات
سرشاخه هایت نشسته
پنبه ات را می زنند ُ
موسم آخر
به بادی بدهند پیرایه هایت را
که خود آورده بودت
تو
زاییده چاییده ی همین بادهایی !

 

           محسن نظارت / هشتم آبان هشتاد و نه

 

موجی که منم !

 

هر قطار
دژخیمی ست
          درساعت بیست و سی
         سوت می کشد
         به سرم
    می زند سوزنی که
                                کوک می زد
پینه های دست زنی را
                          به پاره هام
                       
     از سرم  گذشته
         دلم می کشد
             سوت هایش را
                           پابه پای همین غرامت جنگی 
                                        گرد بلوارِ ساحلی

           تنها
               مرا
                    پیاده بر می گرداند
                    و برمی گرداند                   

 

                    محسن نظارت / ايـــران /شش مهرماه هشتادونه

 

شُـــرطی ها

 

شرجـی می شود
به خیابان که می آیی
سایه ای گُـــــــــــــر می گیرد
 می چــکـــد
ازماشه ی آستین اش
به لبخندهایت 
اخم هایت
لهجه اش شرطـی ...
 ش ط رن ج ـی می شود لنزها
به خیابان که بیایی

 

               محسـن نظارت / بیست وشش شهریور هشــتاد ونه/ايــران

 

سپید لاجوردی

 

ردپاهای تورا
که دنبال می‌کنند
هی
به بغض‌های پا به ماه من
می‌رسند

 هرنیمه شب
گوشه‌ای ازجهان
تورا به بند می‌کشند و باز
گرگ و میش صبح
با پیراهن روشن لاجوردیت
در شهر دیگری
زاده می‌شوی

 سایه‌های عقیم
درشب و روز ما
دنبال چه می‌گردند
هرنیمه شب
زنی سپید
با لهجه‌ی لاجوردی شعر
تکثیر می‌شود ...

   

                    محسن نظارت 11 تیر89

 

مونولوگ نیلی

 

 

روبروی دیدنت نشسته ام
 لای موهایت پیدا می‌شود
روبروی بالا پایین شدنت ...
 لای مویه‌هایت آرام می‌گیرد
روبروی بودنت نشسته ام
حتا اگر
چیزی لای موجهایت پنهان نباشد

 

 محسن نظارت   
ایران -23  اردی بهشت 89

 

confused

 

اغتشاش "مخمل"ی تو اما
" آبی " بود
تمام Rest ام را
صرف بالا پایین کردن
چارباره ی "بلوار" هم که كنم
باز این تویی که ...

فیلمم که نمی کنی
لجم می گیرد
اما هر بار بلندتر
اعتراف می کنم
لعنت به تو دیوید
تو به روح اعتقاد داری



زیرنویس:
به دیوید لینچ کارگردانی که به روح اعتقاد دارد/ محسن نظارت 5 اردی بهشت 1389

 

شاید شعر همین باشد


 " شاید ! شعر همین است
که من عاشق تو باشم

و تو! باهر که می خواهی"
  ناهيد سرشكي


حس و حال نوشت بر اساس شعر خانم سرشگی :

شاید شعر همین باشد
من برای تو می‌نویسم
تو برای دیگری ...

            برخی جاها هردو را متاسفانه به نام من نوشته اند شعر  بالا از ان خانم شاعر ناهیدسرشگی ست
و متن پایین حس وحال نوشت براساس همان شعر که دوست دارم و در یادم مانده 

 

فقط چند شب دیگر

 

حصرخانگی من تمام می‌شود
فقط چند شب دیگر
اگربه پشت بام بیایی

کلمه‌هایم را می‌فرستم هواخوری
پهن‌شان می‌کنم
روی پرچین تب‌دار خرداد

مادرم ازبهشت می‌آید
از تاروپود همین کلمات
برای‌مان شال می‌بافد
یکی سبز
یکی بنفش
یکی سبز

تو لبخند می‌زنیُ
من تا صبح
برایت شعری عاشقانه می‌نویسم

 

        محسن نظارت / 18 خرداد 89

 

واژکتومی !

 

واژکتومی

 

واژه ها  اما
حکایتشان جداست
آقا ، خانم!
واژه برای کشیدن است
نه مالیدن
- کششی اند نه مالشی -

وگرنه دست های من
با دسته های شما
چه فرق می کند
پایه های شما
 پاهای من

برخی شعرها را آناتومی می کنند
برخی ، شاعرها را
وازکتومی ...

آی
من جای خالی واژه هایم درد می کند

ما ملت متکلم بی واژه ای هستیم
بی واژه
بی واژه
بی ...

 

             محسن نظارت   ۳۱ فروردین ۱۳۸۹

 

گنجشک ناتمام

 

ببین
روی هره ی پنجره ام
گنجشکی ناتمام می پرد
بال بال زنان
تا هره ی پنجره ی روبرو
تک هايش
به شیشه ی اتاق خالی
چسبانده سينه‌اش را به
خاطره ی هرم دستانی که ...
انگار شعری می شود
درمصدرنبودن هايت ...

محض ِ تقلای ِ هره نشین ِ مشترکِ مان
نمی آیی؟

 

                      محسن نظارت
                  ایران – 24 اسفند 88

 ترکیب " گنجشک ناتمام " از دوست و شاعر عزیز سیدعلی میرافضلی هست و نام یکی از کتاب هایش من از ایشان وام گرفته ام

perplexité

 

شاید
تکه ای ازپاییز
در جنوبی ترین کنج روحم
جا مانده
این قدر که
برگ برگ شعرهایم
بوی خاک باران خورده
می دهد

 

 محسن نظارت

 

این روزهای سگی آخر دسامبر

 

 این وقت شب انگار

 کسی دارد
دانه دانه دلتنگی هایش را

 بین دو برف می کارد ...


 کم آورده ام

  برف چشمانم هی آب می شود...

 

 زمستان

  همین است که هست

  حالا این سوی پرچین
  حتا
  دلتنگی هم 
           نمی روید!

 

      محسن  نظارت
                           دسامبر 2007

 نوستال نوشت:از دیروز ریه هایم هوایی شده اند...باز

                             آخرین نفس های دسامبر است

                                            یا آخرین نفسهای من ؟

سگی نوشت : این روزهای سگی سگی آخر دسامبر  ):


ماتریس صفر

 

از اول شروع کنیم
یا از آخر
ما که همیشه عادت داریم
حرف آخرمان را
اول بزنیم
پس از آخر شروع کنیم

یاآخرالآخرین
و یا اول الاولین
یا
خیر الامور اوسطها
برگردیم به حرف آخرمان
که آخر الزمان است
و تو اول بودی
ما که اول نبودیم

پس لااقل
لای این همه لالایی
لا یی بزن
لایی بکشیم
لای لا ادری ها

یا لااقل

برگردیم به اول الزمان
برگردیم به حرف اولمان
از اول شروع کنیم
یا ...

 

 محسن نظارت/ 6 آذر 88

 

پرسونا

 

از دستم رفته‌ای
یا از دستت ...
 فرق می‌کند
این‌بار اگر به خلوتم بیایی
عریانت می‌کنم
بی پرده
ببینی از قاب ها
زخم‌های مرا
درد‌های تو را

 

 ۸ آبان ۸۸

کنتراست

 

دریای جنوبی
گر گرفته بود
ازهرم لکه‌های خونین شعری
که خونش
رنگین تر از شاعرش
 نبود

کسی کابوس مرا
تعبیر کند

  

محسن/ ۱۳ آبان ۸۸

شعری کوتاه شده ام ...

 

دیگر شعر نمی‌گویم
دیگر شعر نمی‌خوانم
شعرشده‌ام
شعری کوتاه
تک سیلابی
 آه !

 

                " فریبا عرب نیا"

  

پ.ن:
حس و حال نوشت :
من هم /پرایزنر گوش می‌دهم/ ایسا می‌خوانم/و سکوت می‌کنم

 

هیچ

 

می‌پنداشت
اگر موعظه کند
جهانی خواهد داشت
و آخرتی.
رفتگری
بی اعتنا به هیاهویش،
شعری برای خدا می‌خواند
و به راه خود می‌رفت...

 

محسن/ ۴ مهر ۸۸

هدیه ی پاییز

 
صبح پاییزی
بر مزار مادر
نهالی کاشتن



 
چار نهال سبز کنار مزار مادرم کاشتم
هدیه ی پائیزش
صبا میرم بشون آب میدم
 

là où êtes vous Mme blanche

 

پاییز
بی بلانش
انگار
چیزی کم دارد ...