پرنده بوتیمار به پرواز در آمد

اگر دو نفر یکدیگر را ببوسند ، جهان تغییر می کند ( اکتاویوپاز )
حسین فاضلی،مازیار نیستانی،رضا حیرانی،امین مرادی،محمد قائمی،داریوش معمار

بوتیمار

شعری تازه



پوچی


دیروز خبر رسید

علف های بهاری سوختند

و حواس شهر 

به تنهایی برگشت

*

دیروز خبر دادند

به خانه برگردم

رفتار آفتاب را تماشا کنم

در باغچه


ای سالی که گذشتی...

یکسال از آخرین باری که این صفحه را به روز کردم می گذرد

سال نود و یک گذشت، با هرچه بود و شد...

جمعیت دوست داشتن هایم بیشتر شده و جمعیت تنهاییم بیشمار تر...

شگفت انگیز است زندگی...

*

1-نتایج تلاش هایم در انتشارات نگاه با نشر 8 مجموعه شعر در سری نگاه تازه به بار نشست و 13 مجموعه شعر دیگر هم در نوبت انتشار قرار دارند .

 

2-در انتشارات بوتیمار موفق شدیم با همراهی دوستان شاعرم حسین فاضلی و مازیار نیستانی، و دوستان هنرمندم مزدک کیانی و آرش قلعه گلاب  نزدیک به 50 عنوان مجموعه شعر منتشر کنیم، و بیش از 20 عنوان هم در حوزه های داستان و رمان ایرانی و جهان و شعر جهان انتشار دادیم، سعی‌مان بر توسعه فرهنگ و کمک به شاعران و نویسندگان ایرانی بود، خوشبختانه بازتاب بسیار وسیع و مثبتی در این موضوع دریافت کردیم. بیش از 50 عنوان کتاب دیگر را  جهت دریافت مجوز نشر آماده سازی کرده ایم، در این میان مشکلاتی  برای ما پیش آمد کرده، که نتیجه شرایط فعلی است، امیدواریم مرتفع شود، هرچند احتمال دارد نوع حضور من نیز در این نشر تغییر کند.

 

3-نشر مجله ارمغان فرهنگی در این سال با انتشار ویژه ادبیات خراسان متوقف شد، و برای انتشار داستانی از گلشیری و آمدن نام یک شاعر خراسانی در معرض اتهام قرار گرفتیم، ابتدای سال هم خبرگزاری فارس گزارشی بی ربط در مورد این مجله منتشر کرد، در هر صورت، تلاش خود را با انتشار 16 شماره برای توسعه فرهنگ به خرج دادیم.

 

4-دوره سوم جایزه شعر نیما هم برگزار شد، با تمام انتقادها، ما با در نظر گرفتن استراتژی جایزه نیما که حفظ هویت ادبیات مستقل ایران به خصوص شاعرانی بود که به دلایل غیر فرهنگی مهجور مانده اند، با اینکه در مرحله نخست 15 شاعر را به عنوان برگزیدگان دهه 80 معرفی کردیم، به دلیل تنوع جریان های شعری از یک سو، و ارزش های کار کردن شاعران مستقل در شرایط فعلی(با در نظر گرفتن حصارهایی که برپاشده :جشنواره‌های حمایتی هدایتی دولتی، ممیزی،عدم ارائه کتاب ایشان در کتابخانه های عمومی، بی مهری رسانه های عمومی به خصوص تلوزیون در حق شاعرانی که در تعریف ایشان غیر خودی هستند، بی مهری دانشگاه ها و مراکز آموزشی، تعطیل شدن اکثر مجلات ادبی و ...) ما همه شاعران ایرانی را که تحت این فشارها بودند برگزیده دانستیم، و محمد مختاری(شهید اهل قلم) را که همه آثارش در ابتدای دهه هشتاد انتشار یافت و در نیمه این دهه به مرور نشرشان به دلایلی متوقف شد به عنوان نماد شرافتمندی هنری به عنوان برگزیده شاعران در دهه هشتاد منتخب کردیم و از بانو سیمین بهبهانی نیز به دلیل جسارت، و شرافت بی اندازه او که در میان هنرمندان این زمان یگانه است تقدیر به عمل آوردیم.

 

5- مجموعه شعر جدیدم هم با عنوان خواهر خونه در این سال توسط انتشارات نگاه منتشر شد، و چاپ دوم مجموعه شعر اسطبل نیز از سوی نشر چشمه به بازار آمد که بازتاب های بسیار خوبی داشت و نقدهای فراوانی در موردش نوشته شد، همچنین در پایان سال نیز با نظر منتقدان مجله تجربه جزء 18 مجموعه پسند شده معرفی شد. در میان 18 مجموعه پذیرفته شده در این مجله در سال 91 ؛ 4 مجموعه متعلق به سری نگاه تازه شعر نشر نگاه بود و7 مجموعه هم توسط نشر بوتیمار انتشار یافته بود، این امار که نشان از انتشار نزدیک به 70 درصد مجموعه های قابل قبول سال گذشته در دو مجموعه نگاه و بوتیمار بوده، که من در آن حضور داشته ام، برایم مایه مباهات بوده، افتخار می کنم که توانسته ام کاری برای نشر چنین کتابهایی انجام دهم، همینطور آثار همه دوستان شاعرم که نام کتابهایشان در این لیست نبود اما حقیقتاً شایسته بودند.

 

6- سال نود و یک در کنار همه فراز و فرودها، فشار ها و سختی ها و ناملایماتی که با خود داشت، همه بی مهری هایی که حقیقتاً در لحظاتی مرا دلگیر و غمگین کرد، به سبب نقشی که در پیشرفت فرهنگ این مرز و بوم در حوزه های مختلف داشتم، برایم سالی روشن بود، از همه کسانی که در این سال رنجش خاطری از من داشته اند، صمیمانه عذر خواهی می کنم، و همه کسانی که مرا رنجاندند را بی هیچ در صف دوستان خودم می نشانم، همه چیز در همین لحظه به نقطه صفر خود باز می گردد.

 

7- امیدوارم در سال 92 بتوانم خلوتی برای خودم دست و پا کنم.

 

8- سال 92 آغازی برای دوره چهارم جایزه شعر نیماست، که بخشی از آن به انتخاب برگزیدگان شعر مهاجرت در دهه هشتاد اختصاص دارد، بخش دیگر به انتخاب شاعران برگزیده سالهای 90 و 91، پس از تجربه سه دوره فعالیت به عنوان دبیر، شنیدن انتقادها و پیشنهادهای همه دوستان شاعر و نویسنده، در این دوره خوشبختانه موفق به پیدا کردم مکانیزم انتخابی شده ایم، که می دانم تا حد بسیار زیادی مشکلات انتخاب در دوره های قبلی به واسطه آن کم شده و چه بسیا آغازی دیگر برای جشنواره های ادبی محسوب شود، با تیم‌های مختلف کارشناسی در حوزه‌های آماری و اجرایی طی چند ماه گذشته مشورت شده و این روش را مشخص کرده ایم. همچنین در سال نود و دو سه شماره مجله ای ویژه بررسی دقیق شعر در دهه هشتاد، شامل مقالات، اشعار، آسیب شناسی و معرفی منتشر خواهیم کرد، با این امید که مبدل به منبع ای قابل استناد برای همه شاعران و علاقهمندان ادبیات این دهه شود، نخستین شماره در پایان فصل پائیز انتشار خواهد یافت.

 

9- پیشاپیش از همه دوستانی که نظرات و انتقاداتی در خصوص برنامه های انجام شده توسط اینجانب دارند، یا برنامه های در دست انجام دارند، یا پیشنهاد همکاری در مورد این برنامه ها دارند خواهش می کنم در پای همین پست نظرشان را بنویسند.

 

10- مجموعه شعر علیشاه مولوی نیز در این سال برای بار دوم انتشار یافت که مایه خوشحال من و بسیاری از دوستان بود، این مرد نمونه ای از غریزی ترین شاعران این نسل است، افسوس که زمانه ما در مورد هنرمندان حقیقی‌اش چندان که شایسته ایشان است قدر شناس نبوده. در این میان از چند نفر هم باید به صورت ویژه تشکر کنم، آرش قلعه گلاب که دوست و همراه مدامم بوده، حسین فاضلی و مازیار نیستانی و مزدک کیانی و رضا حیرانی که چیزی بیش از دوستی میانمان برقرار شده، آقای علیرضا رئیس دانایی مدیر نشر نگاه که در سخت ترین شرایط این روزگار بر انتشار کتاب شاعران در نشر نگاه همت گمارد، همینطور پوریا سوری، هادی حسین‌نژاد که با تلاش هایشان در مطبوعات بدون منت در معرفی ادبیات این مملکت طی سال گذشته داشته اند.در پایان از دوست شاعر و نویسنده ام مجتبی پور محسن و دوست هنرمندم اردشیر رستمی نیز به دلیل لطفی که در حق من طی سال گذشته داشته‌اند به صورت ویژه تشکر می کنم.

 

11- به صورت خاص از دبیران کانون نویسندگان ایران نیز که سالی بسیار سخت را برای دفاع از آزادی بیان پشت سر گذاشته اند قدردانی می کنم، خصوصاً فریبرز رئیس دانایی و نجمه عراقی به امید روزهای بهتر...

 12- سخت ترین خبر امسال برایم توقف فعالیت نشر چشمه بود، خانواده کیائیان و همکاران ایشان جزء شریف ترین و کوشا ترین فعالان فرهنگی در این کشور بودند، این موضوع تنها ظلمی به ایشان نبود، امیدوارم در سال جدید محدودیت ها در مورد این انتشارات برداشته شود، و شاهد تجدید حضور ایشان در حوزه نشر ایران باشیم. چشمه شایسته ترین نشر ایران است، حتا در دوران تعلیق فعالیتش.

و اما یک شعر...

 

 

آستانه زیبایی

 

در چهارسویمان گیاهان روئیده اند

در چهار سوی آجری

گیاه کوچک

از میان انگشت بیرون آمده

گشوده دریچه‌ی تنهایی را

با رقص ملایم پرده

زیبا تر از آن که...

بی پروا تر از این    

 

 

خواهر خونه رسيد

متحيرم ، تنها بر دامنه هاي تاريكي خود ...مبهوت راز بيهوده ي بزرگ .
سال نود ويك را به همه دوستانم تبريك مي گويم، سال نود تلاش كردم تا دريچه اي مختصر بر جهان شعر بگشايم با نگاه تازه شعر در موسسه انتشاراتي نگاه، نشر پرنده بوتيمار كه خانه درون است،جايزه شعر نيما و مجله ارمغان فرهنگي... (از جمع دوستاني كه همراهم بودند ممنونم). چيزهاي مختصري شدند و بسياري نشدند. اما مي دانم چيزي از بيهودگي بزرگ جهان كم شده و همين مختصر براي من كافي است.
مجموعه شعر جديدم با نام« خواهر خونه» توسط نشر نگاه منتشر شده است كه در نمايشگاه كتاب تهران عرضه مي شود،و چاپ جديد مجموعه شعر« اسطبل» توسط نشر چشمه راهي كتاب فروشي ها شده است. ضمناً امسال در غرفه موسسه انتشارات نگاه در نمايشگاه كتاب تهران منتظر ديدار شما عزيزان هستم.
بهاریه
جنگلی که آتش گرفت
خانواده ي من بود

حالا تو هی بگو دوباره می کاریم
هی بگو بهار آغاز فصل رویش است!
(از كتاب شعر خواهر خونه-دفتر دوم)

خواهر خونه

شهروند آل خان زا

مراكه شعر مي نويسم

در آل خان زا بخشي از زمين

 

مرا كه روي دست هايم، نقشي پنهان دارد

در آل خان زا بخشي از زمين

 

مرا كه بادهاي پوسيده در بغلم مانند علف زاري مي رقصند

چشم هاي بر آمده ام از افق مانند چنگكي بر پهلوست

در آل خان زل بخشي از زمين

 

كوهي در كار نيست، و درختي انبوه، و آب گيري دائم

سپيده اي سنگين كه بر فراز آن برود، بر فراز هر نام

در آل خان زا بخشي از زمين

 

صداي گرفته ام را كه فرو رفته در شكاف ديوار

قلب مچاله ام را در مشتِ پنهان ميان جيب

سوت زدنم را در خاموشي سايه ام بر گودال

در آل خان زا بخشي از زمين

 

آل خان زا كه تنها من در آن زندگي مي كنم

آل خان زا كه تنها تو در آن زندگي مي كني

آل خان زا كه هزار مرد و زن خاموش در آن زندگي كرده اند

با استخوان هاي مجهول و پرنده هاي ديگر بر بالايشان

 

مرا بياد بياور، درسالي ديگر، بياد بياور اين همه را

وقتي لباس هايمان پرواز كردند ، بي آنكه ما باشيم

وقتي خوشبختي سايه كم رنگي داشت در قطار ها و اتوبوس هايي كه مي خواستيم

وقتي دختري با دست هاي زبر لمس مان كردند

و لمسش كرديم با كتف هاي افتاده

آل خان زا را بياد بياور با لبخند هاي خالي در عكس هاي قديمي

آل خان زا را كه راهرويي تاريك بود ميان هزار راه رو تاريك ديگر

آل خان زا،آل خان زا،  آل خان زاي شديد   مانند عبور بر لبه ي باريك تيغ

 

******

روزانه:بعضی وقت ها که قاطرم

آدم بعضي وقت ها دوست دارد كارهايي را انجام ندهد، به چيز هايي فكر نكند، جاهايي نرود، از جاهايي بر نگردد، آدم بعضي وقت ها خيلي چيزها دلش مي خواهد كه؛ نمي شود، يا دير مي شود، يا كم مي شود. و زندگي همين است(دير شدن،كم شدن يا نشدن) بايد تحمل كرد. مثل قاطري كه بار و مشت و لگد را تحمل مي كند، قاطري كه شايد هر كدام از ما باشيم، تقدير ما باشد، البته قاطر بودن بهتر از اسب بودن نيست اما از الاغ بودن بهتر است.

اين حرف ها مانده در گلويم، نمي دانم تا به حال مشتي از روي عمد يا اتفاق به گلويتان خورده يانه، حس كرده ايد كه شده شبيه يك سيب و گير كرده توي گردنتان و شما داريد خفه مي شوديد از اين گير كردن؟ آن مشت با همين چيز ها، همان قاطر بودن؛ خورده توي گلوي من و سيب هم نشده، شده سنگ، راه گلويم را بدجور بسته، بدجور و همين مي شود كه اين حرف ها هي مي ريزند بيرون شبيه چس ناله هاي يك وامانده ي توهمي كه كاري جز اين بلد نيست، يكي از آن مايوس هاي بي كار و بي عار كه عادت كرده به غر زدن، خلاصه چيزي شده، اينها گير كرده اند توي گلويم.

نمي دانم دقيقاً امروز اول ماه است يا وسط ماه، يا آخر ماه، الان ساعت چند است، يا نيم ساعت پيش ساعت چند بود، يا يك ساعت بعد ساعت چند مي شود، هيچ نمي دانم اين حرف هايي كه مي زنم يعني چه، هذيان است، ترس است، واهمه است، سرخوردگي است يا هر چيز ديگر، اما خوب مي دانم كه اينها را من دارم مي نويسم، مي نويسم تا كسي بخواند، حرف هايم را بخواند، كسي هي من حرف بزنم و او بخواند، هي حرف بزنم و او بخواند و او بخواند.

اينكه مي گويند رنجي هست كه هميشگي است، يعني همين، يعني هميشه رنج هايي هست كه بايد برد و حرف هايي هست كه بايد زد، كارهايي كه بايد انجام داد، مثل همان قاطر بايد كشيد و نكشيد، خواست و نخواست و ... چقدر آدم وقتي مي ريزد بهم شبيه جعبه خالي هر چيزي مي شود كه با اينكه خالي شده اما تازه اول پر شدنش است اول پاره شدن و تكه تكه شدن و سوختنش است، چقدر شبيه اين جعبه هاي مقوايي خالي مي شود هر چيزي وقت هايي، چقدر.

حرف ديگري نيست، من هم خالي شده ام شبيه همان جعبه و حالا وقت تكه پاره شدنم شايد شده باشد، راحت تر تكه تكه شدنم، شايد شده باشد، سوختنم، خالي شدنم، شايد شده باشد.

 

مي خواست زندگي كند، تكه تكه شد

اصلان اين زندگي چه فايده اي دارد، من كه مي گويم هيچ، هيچ، هيچ، اگر آدم حتا در رختخوابش آزاد نباشد، حتا در رختخوابش هم امنيت نداشته باشد.

***

ديشب مستندي از زندگي فريدون فرخزاد پخش شد، كسي كه مي خواست خلاف مسير رودخانه شنا كند، كسي كه مي خواست زندگي كند، اما تكه تكه شد.

***

رقت آور نبود

 

در نمي آيد از ماتم؛  استخوان شكسته. 

 

سرودي در ناي باد پنهان است.   كه از ياد نرفته بود

در ناي باد پنهان است، مي وزد،

بر شاخه هاي درختان، برگها؛  مي وزد،

مانند ماهي مرده با فَلَس هاي نقره اي اش،

تيزي فواره مي كشد بر،  ناي     كه از ياد نرفته بود

 

از اين همه درياي ويران كه در هواست، كه؛

فواره مي زند ، و ما دعا مي كنيم، و ما خميده مي رويم

مرواريدي از دندان؛ كه آغشته است به خون تازه.    مي بارد.

مرواريدي از دندان شكسته كه پيداست در دست تو.

جدا افتاده از صورت مرده،      گرداگردش.

 

امروز كه تمرگيده بر خانه تو نمي رسي

فردا هم كه مي تمرگد بر خانه تو نمي آيي

حرف ساده ايست،   بر نمي گردي.

 

شعر جديد

 

 افسردگي

منتشر شد:

کمی پیاده رو
دفتر شعر : سعید باجووند
انتشارات شاملو
چاپ اول
اردیبهشت
90
آدرس وبسایت :

saeedbajvand.ir
saeedbajvand@yahoo.com

لينک دانلود كتاب جمعه/ يك شعر تازه به همراه معرفي مجموعه شعر جديدم


مجموعه‌شعر:اسطبل   اسطبل 

مولف:داریوش معمار

ناشر: چشمه ، جهان تازه‌ی شعر

قیمت: ۲۶,۰۰۰ریال

تعداد صفحه: ۱۰۲ صفحه

 ***

اين مجموعه را علاوه بر كتاب فروشي ها از طريق سايت انتشارات چشمه هم مي توانيد تهيه كنيد.



قطار تاريكي

 

ديشب خواب ديدم در قطار كلكته

دختري با پاهاي برهنه و لباس رنگارنگ

خيره شد در من

اندوه هم را چيد   تا صبح خنديديم با هم

 

در قطار كلكته   عاشق دختري شدم

كه ابر شلوار پوش مي خواند

روي سرش جشن شكوفه گيلاس بود

زيبا نبود      اما آواز هاي روشني داشت

در قطار كلكته او از من      شاعر تر بود

 

-متشكرم از تو اي خواب،

خبر داشتم امشب قرار است بگيرد قلبم

اما تو در قطار كلكته

                                  مرا عاشق كردي-

 

صبح    پيش از آنكه بيدار شوم

دختر قطار كلكته دستم را فشرد

آغوشم را گشود و با صدايي بيگانه مرا از خواب پراند

مانند شمعي خاموش شدم

بيرون قطار كلكته     روي تخت

ساعت هشت،نه يا ده است

اين ساعت براي من تمام ساعت هاست

 

عشق، آي عشق،

مانند باغچه اي برسينه مي روي،

مثل تيغي از پهلو در مي آيي.

 

انقلاب

رها كن مرا تن افسرده،

وقت آن رسيده شعر هاي انقلابي بنويسيم،

خون هاي ماسيده را جاري كنيم،

وقت آن رسيده هر كدام ما،

به گونه اي كشته شويم،

وقت مبارزه است،

اسب كه نيستيم      آدميم!

خائن كه نيستيم،

                      شاعريم!

...........

قرار گرفتن سري كامل كتاب هاي جمعه روي وب براي علاقه مندان به مطبوعات فرهنگی هدیه خوبی از طرف روزنامه نگاران بود. لينك دانلود كتاب جمعه 

دوشعر تازه-اندوه هاي تهي

 

مرد زيبا

عاشقانه

 

زير كلاهم بودي،

تصور مي كردم،

يك نفر اينطور مي تواند،

پنهان كند فكر هايش را!

 

زير كلاهم بودي،

پيش از آنكه محكوم شوم،

               تو را تراشيدند

                سَرِ مهربانم!

                         

 

 

شكل‌هاي خالي

 

نام هاي مختلفي داشت،

با تلنگري آواز مي خواند    براي ما ،

از هسته هاي خرما،

                       زيرسيگاري مي ساخت.

 

مانند زنبور هاي عسل،

بر كندوهاي خواب رفته    پتو مي كشيد   

نيمه شب       بر تپه هاي حنجره اش،

درخت مي كاشت و چراغ،

تا برابر شهري كه نيست

                          به ايستيم!

 

دگمه هاي پيرهنش را        جاي چشم

بر خار بوته هاي جوان مي بست

تا مانند درخت سيب جا شوند

              در كيف  مسافران

 

رگ هاي آبي يش

سنگ هاي سخت را       مي غلطاند،

 

كيوان بود،

روز اعدام در فاصله انگشت هايش و خاك،

جنگلي روئيد،

             خدا را به او سپرده بودند در زندان.

 

 

یک شعر

تاريكي

جمهوري اتوبوس

سوارِ اتوبوس شب

سربازها             هم سفرند با من

اسب ياغي دويده در آنها     نفس مي زنند

گنجشكي زير پيرهنشان

اوركت خاكي شان آويزان

                           به صندلي

يواشكي سيگاري دود كرده اند

مانند حباب       مي روند هوا

 

كنار دستيم كه صورتش چسبيده به شيشه

احمد     بچه خرمشهراست

خمپاره حمل مي كند در جيبش

چيزي در شب پنهان شده

كه صداي انفجارش هر چند دقيقه   ما را تكان مي دهد

 

از حرف هاي مرد ميانسالي كه نشسته جلو

روشن شد تجارت بادبادك مي كند

نيمه شب بلند بلند خط و نشان كشيد    براي كسي

فردا كه ما همه آنجاييم

بادبادكي را از كمينگاه    هوا كند

 

شب از نور     وسوسه كرده ما را

حالا يك دسته لك لك باشيم

                 يا مسافران اتوبوس

ستاره اي بالاي سر ماست    نمي رود

ما از آن مي گذريم

 

راننده  سلاخ است!

دست و پا مي زند زير پايش اتوبوس

دست ها شبيه پروانه در هوا

و پاها انگار كرمي پيله كرده اند

                         به  دور فرمان

 

درياچه اي دراز كشيده آن سوتر

دو رودخانه با لشكري از درختان و جيرجيركها

                                محاصره كرده   آن را

مسافري كه دامنه ي صورتش گنگ است

و كيفي دارد در بغل

اينها را زمزمه كرد در گوشم

پرنده اي مچاله را  نشانم دادبر جاده

 

پنج نفر نشسته اند بوفه تخمه مي شكنند،

در صداي دهانشان ذهنم

                                  مي گيرد

رديف نورهاي لغزان در هوا

بين خواب و بيداري  سرگردانند    حوالي ام

 

رديف سوم از نفس هاي كسي

طيف رنگي منتشر مي شود

زني زيباست

                 او را در مهمانخانه بين راه ديدم

تكيه داده بود به ديوار

فكر هاي غوطه ورش به سمت من جاري شد

ديوي در من بود       گريخت!

 

در موهاي فرفري شاگرد راننده                       

             جنگلي سرگردان است

دو گوزن زرد هم دائم درچشم هايش مي دوند

وقتي برمي گردد   بگويد  

                      رسيده ايم

 

اما من نرسيده ام   

تنها فراموشم شده

پرنده اي را كه در دهانم خوابيده

                    بيدار كنم

دو شعر جدید

 

چاقوي معطر

چاقوی ضامن دار،

نمی دانستم،

زن می تواند اینطور زیبا ،

-با دو زانوی شناور که رودخانه ای عبور می کند از آن-

حمله کند!

و خون اینطور شگفت انگیز،

جاری شود از سينه ما !

 .......................

شبانه ها

نیمه شب،

به فکر کردن نیاز ندارم،

یک تخم مرغ می خواهم با پنجاه گرم کره،

نیمرو درست کنم،

بخورم     وتا فردا ظهر مثل خرس،

                                     بخوابم!

 

چند پاره ام/چند پاره ی تنها

مانند خداوند

 

از تو نیمه شب این اتاق تاریک است،

جیرجیرکی آواز نمی خواند،

سوسک ها از حد ظرفشویی تجاوز نمی کنند،

مورچه ای رژه نمی رود بر قالی.

 

زنگ نمی زند چیزی حوالی تو،

تا نخواهی یخچال، یخ نمی ریزد در لیوان،

بدون اِذن تو روشن نمی شود آب گرمکن،

لباس شویی نمی چرخد،

شعله نمی افروزد گاز،

آبی جاری نمی شود از لو له ها!

 

تو مانند خداوند،

حکومت می کنی،

بر تنهایی ات،

       در این خانه!

 

 

روز مان را آمديم با شعر آغاز كنيم شد اين!

با توجه به اينكه گزارش مربوط به بخش دوم نشست روز پنجشنبه عصر روشن در بعضي خبرگزاري ها به دليل محدوديت هاي خبري به صورت كامل درج نشده است و شرايط خاص اين نشست لازم دانستم به چند موضوع جهت اطلاع علاقه مندان اشاره اي داشته باشم.ضمن آنکه مطلبی را هم آقای محمد هاشم اکبریانی در این خصوص نوشته اند که خواندن آن خالی از لطف نیست.

جناب آقاي بهرامي مسئول نشست عصر روشن حدود سه ماه پيش از اين با بنده در خصوص حضور در نوبت هاي قبلي اين جلسه و شعر خواني صحبت كردند كه بنا به دلايلي امكان حضور مهيا نشد و زمان به پنجمين نشست رسيد، در بدو امر ايشان به بنده گفتند در نشست مورد نظر قرار بر شعرخواني آقاي حافظ موسوي،سركار خانم بهاره رضائي و بنده است و در بخش ديگر جلسه قرار بر برگزاري ميزگردي با موضوع ادبي مي باشد كه فعلاً مشخص نيست، شخص حاضر در ميز گرد چه كسي خواهد بود، در نوبت بعد گفتگوي ما كه پيگير شخص سخنران شدم، گفتند: قرار است كساني كه براي شعر خواني دعوت شده اند، پس از شعر خواني در جلسه پرسش و پاسخي شركت كنند. آخرين نوبت گفتگوي بنده با آقاي بهرامي ايشان كه يكساعت پيش از برگزاري جلسه بود آقاي حافظ موسوي، حسن گوهرپور، رسول يونان و بنده را به عنوان حاضر در جلسه شعرخواني معرفي كردند و همچنان در مورد سخنران جلسه صحبتي نشد. ضمن احترام به برگزار كنندگان اين جلسات و سخنران ايشان از آنجا كه بنده هرگز خود را قائل به تقابل با نظراتي كه بيشتر جنبه سفارشي و تبليغي دارند نمي دانم هرگز در جلسات سخنراني كه با اين موضوع طرح مي شود شركت نمي كنم و طبيعتاً به دليل عدم اطلاع از شرايط بخش دوم برنامه در اين جلسه حاضر شدم، كه حين جلسه نيز به جناب آقاي بهرامي مجري محترم جلسه و سخنران اين موضوع را عرض كردم، و آقاي بهرامي با طرح اين بحث كه در رسانه روز سه شنبه خبر منعكس شده پاسخ بنده را دادند و طبيعتاً به دليل عدم دسترسي به رسانه مورد نظر ايشان بنده موفق به خواندن آن خبر نشده بودم.

اما در آن جلسه در بخش نخست صحبت هاي سخنران محترم كه به عنوان سردبير مجله شعر حوزه هنري معرفي شدند ايشان ادبيات پيش از انقلاب و به قول ايشان ادبيات و شعر روشنفكري پس از انقلاب را به تنبلي متهم كرده و مبناي صحبت خود را هم گفتگو با يكي از شاعران نام آور فعال پيش از انقلاب دانستند كه خارج از كشور جلسه چهارساعتي با وي داشته اند و در كلام ايشان اين موضوع تنبلي شاعران مطرح شده البته سخنران محترم از آوردن نام شاعر مورد نظر در جلسه خودداري كردند و فصل آغاز جريان هاي معتبر شعري را با شعر انقلاب و جنگ و شاعران آن دانستند كه اين موضوع در همان جلسه مورد نقد حاضران از جمله آقاي حافظ موسوي، بنده،آرش نصرت اله اي وآقاي اكبرياني قرار گرفت كه  اينجانب ضمن آنكه در آن جلسه با ذكر دلايلي و طرح مستنداتي بيان كردم چگونه شعر پيش از آنقلاب كه در دو جريان مبارزه با ر‍ژيم شاهنشاهي وجريان هاي منشعب از موج نو حضور فعال داشته و در كنار چهره هاي جوان تر چهره هاي سرشناس شعر نو به گواهي اسناد كتاب هاي متعددي منتشر كرده اند و پس از انقلاب نيز با توجه به شرايط آن زمان تا سال 65 كه جنبه عمومي تري به سبب رفع پاره اي محدوديت ها پيدا كرد در داخل و خارج از كشور حضوري پويا،جاندار و مستمر داشته است، ضمن آنكه با نقد عنوان شعر انقلاب به دليل كيفيت هاي شعاري و تهيجي آن در بعد زيبائي شناسي و شاعرانه به شرح اين موضوع پرداختم كه اصولاً  در تمام دنيا ادبيات پر رونق و جدي جنگ ادبياتي بوده كه پس از جنگ منتشر شده و بيشتر حول محور تقبيح جنگ و نتايج اسفناك حاصل از آن بوده است، ضمن آنكه حاصل ادبيات جنگ در تمام جوامع ايجاد امكاني براي فرافكني رنج آن در حافظه ملت ها و كم شدن سختي ها و تلخي هاي ناشي از آن بوده كه با تعريف سخنران محترم در تقابل است. ايشان در آن جلسه ضمن بر شمردن انواع ادبياتي كه از منظرشان در دوره جنگ و انقلاب و پس از آن به وجود آمد ضمن تكريم بخش واقع گرايانه آن ادبيات بيشتر در مقام انتقاد از سهم خواهي عده اي از به قول ايشان سهم خواهان بي عمل در دوره جنگ در شرايط فعلي ادبيات جنگي كه به شرح جنگ مي پردازد حال از هر منظري و دلايل فراموشي آن سخن گفتند، ضمن آنكه باانكار آثار آفريده شده توسط شاعران و نويسندگان خارج از حلقه به قول ايشان نويسندگان انقلاب تنها به اسم خانم و بخشي از شعر سيمين بهبهاني غزلپرداز و بخشي از شعر منتشر شده اي در دهه شصت از آقاي باباچاهي و ذكر نام فرشته ساري بسنده كرده و بقيه را ناديده گرفته اند.

جناب آقاي بهرامي نيز در آن جلسه  مجموع آثار منتشر شده توسط شاعران خارج از حلقه مد نظر سخنران محترم در مورد جنگ را از حد يك كتاب فراتر ندانستند كه طبيعتاً با توجه به حجم آثار منتشر شده با اين موضوع طي دهه هاي شصت، هفتاد و هشتاد توسط طيف هاي مختلف و نسل هاي مختلف شاعران نوپرداز اين موضوع با واقعيت سازگار نبوده و در همان جلسه مورد نقد اينجانب و ديگر حاضران از جمله آقاي نصرت اله اي و آقاي اكبرياني قرار گرفت، ضمن آنكه آقاي حافظ موسوي نيز در تبيين چرائي عدم صدق اين بحث و در پاسخ به سخنران محترم اين جلسه تعريف ادبيات پايداري را مبتني بر پايداري شاعران و نويسنداگان بر تعريف هنر خلاق و غير سفارشي و معرفي شاعران و نويسندگاني كه موفق به خلق آثار ادبي غني در اين دوره شده اند،دانستند.

 

 

رخنه در خاک

رخنه در خاک

 چه چیزی را می شود انکار کرد

چه چیزی را می شود پایان داد

وقتی ما هر دو مشتاقیم به تنهایی

 ***

بر من گذرگاهی است

بر من دقیقه ای خسته است

چه پرنده ای برمن آرام است!؟

 

در نَوَردیدن خنکی،

پوستم آواز می گیرد،

 

(آنگاه برقی زد،

و ما سوگوار تاریکی شدیم،

در ظلمات      پرواز گرفتیم!)

 

تمنای چه چیزی در من است!؟

که پشت لب هایم سبز شده،

میان بازوهایم این اندازه،

آسمان هرگز این گونه تحمل ناپذیر،

اما هرگز این گونه برهنه،

به خود نیامده -ام!

 

(پراکنده است کودکی در من،

کودکی که مانند افتادن درخت صنوبر،

غمگین می کند مرا!)

 

بر کشتار خود که چشم می گشایم،

جبهه ای از قلب گیاهی در خود دارد،

جبهه ای از دست باد شقه اش کرده،

میان پنج انگشت      فاصله پیداست،

و جاده که می گذرد،

و جاده که موهای سیاه کشیده تا ران دارد،

فرا می خواند ما را جاده به کشتار خود!

 

(در کیهان سر بریدیم،

تا بر خون ما بادی بوزد،

تا جمعیتی در ما به سوگ باشند!همیشه)

 

آگاهم به آفرینش بی دلیل،

اکنون به روح خود آگاهم که رازی نیست،

هیچ رقصنده ای که نور را،

از تاریکی میان دو سنگ بیرون براند.

 

آن گاه که تازیانه در عضلات نفس می زند!

که عضلات کشیده می شود!

متورم می شود!

آنکه می ترکد نگاه ماست،

نگاه تنها نگاه ماست،

آنگاه که می ترکد بیرون!

 

دشتی آفتاب گردانی را تاریک می کند!

این زلال لاجورد نیست که به  مشام آمده،

این که چنگ می زند بر آبی پژمرده،

بر کدام سو پیداست؟!   

دامن که می گیرد و می دود میان سیلان شاخه ها،

ببین چگونه شفق از پوست گر گرفته اش پیداست!؟

چگونه در شکم ماهی اقیانوسی مواج است؟!

 

(صدایم را بگیر!  که می آید

مبادا مرگ را مانند کرم کوچکی

در تنهایی   دیده باشی!)

 

برکفن مرده پاشیدن

marg

شب می زند به سینه ام

بیدار خواب  رویای لمس تو را دیده ام

می زند    که لمس مرا مبتلا کرده ای

 

پرسیده بودی چرا!؟

گوش بگیر!
صدای جیرجیرکی را در سه کنج دیوار

فکر کن بیهوده می خواند،

فکر کن   بیهودگی چیست!؟
چه لذتی دارد این بیهودگی   گاهی!

 

غرق می شوی،   

در رقص چند سایه ی صامت،

بر دیوار    برابر آغوش خسته یک بام،

بر چند هوا       که گره داده،

عصب های مبتلای شهر را به هم، 

غرق می شویم.

 

پرسیده بودی چرا!؟

به بادبان کشیده ای گلوی مرا

بادی اگر بوزد حالا

مساقران نیمه شب یک کشتی بوده ایم ما

تا دمیدن صبح   به سمت نامعلوم   

برداشته که می شود بکارت آسمان

همراه چند پاره قبض آب و برق و گاز

به خیابان که می رویم

مانند چوب لباسی

بی آنکه بهم بخوریم  

چروک شویم

می رسیم کنار یک-دیگر

 

دوباره با صدای جیرجیرکی

ما به لمس هم باز می گردیم

دریغ از این شب  مهربان

 

پرسیده بودی چه لذتی دارد!؟

گودی کنار پنجره را

با دست های تو که می گیرم 

بلند می شوم

می فهمم کنار رفته پرده

و شاخه های خشک صنوبر را

بر دیوار در آورده ام دوباره     به رقص

 

 

 

شماره جدید ارمغان فرهنگی منتشر شد

 ارمغان فرهنگی

ارمغان فرهنگی

ضميمه هفته نامه ارمغان بازار

شماره 11 و 12خرداد و تير 1389

 

مدير مسوول: محمد رضا سلاماتي

سردبير: داريوش معمار

دبير تحريريه اين شماره: حسين فاضلي

دبير اجرايي: آرش قلعه گلاب

دبير بخش شعر: آرش نصرت الهي

دبير ترجمه اين شماره: آزاده زارعيان

دبير داستان اين شماره: بهزاد موسايي

دبیربخش ترانه:سید مهدی موسوی میرکلائی

ويراستار: ناديا اسد مينايي

مدير هنري: ميلاد كارگر

اديت عكس: مجتبي ناصري

مسوول توزيع: محمد سالمي

روابط عمومي و بازرگاني: سهام شريفي

آدرس: آبادان - صندوق پستي 347-63165

تلفن: 09169143843-4431663-0631

آدرس سايت: www.armaghanprees.ir

پست الكترونيك:darush_memar@yahoo.com

چاپ: رواق

 

سخن سر دبير  .ص2

نامههاي اكبر رادي.ص4

داستان  

قونسولگري خوب است(علي- عمو)8/ برشي از يك داستان بلند بيژن نجدي8/ شهرستان(ابراهيم رهبر)9/ تسيان(ساسان فتاح)9/ آواز آسا او(پوروين محسني آزاد)10/ صبحانه در تيفاني(مجيد دانش‌آراسته)11/ موسيقي يعني ويلون(فرامز طالبي)12/ سوداي آوازهاي زنداني(جواد جواهري)14/ گنبد سبز(حسن اصغري)14/ «و» (حسن فرهنگ‌فر)16/ گيل‌ننه(محمدرضا پورجعفري)16/ مار بيابونش، نيش(محمود طياري)17/ زنداني(محمود بدرطالعي)18/ شجره ابتباع نان(كيهان خانجاني)19/ صفحه‌ي حوادث(علي قانع)19/ كوچه‌هاي شامپيونه(محسن حسام)20/ مرگ نقاش(فرشاد كاميار)22/ متأسفم آقا!(فاطمه رهبر)23/ به كدامين گناه(سعيد تغابني)23/ سونات براي شب زمستاني(ليلا قاسمي)24/ يك شب كه مثل همه شب‌هاي رفته بود(ساسان رضايي‌راد)24/ آقاي قانوني(مهين خديوي)25/ پلّه‌ها(بهناز علي‌پور گسكري)24/ حلقه(رحمت حقي‌پور)27/ بي‌چتر(يزدان سلحشور)28/ زير تابلوي برنج فروشي عدالت(مريم ساحلي)28/ هاله‌اي دور سر فرشته(مه‌كامه رحيم‌زاده)29/ زمستان(نينا گلستاني)30/ مهرباني مادر(ناصر غياثي)30/ شنبه... يكشنبه... دوشنبه... سه‌شنبه... چهارشنبه... پنج‌شنبه... جمعه... شنبه...(نغمه خسروي)31/ مگس(مجيد دانش آراسته)31/

نقد داستان

مدخلي برداستان نويسي امروز گيلان(بهزاد موسايي)32/ سندي از داستان نويسي ايران پيش از سيد محمد علي جمال‌زاده(رحيم چراغي)37/ داستان نويسي در گيلان(غلامرضا مرادي)38/ درباره‌ آن كه شهامت بوداييان را داشت(كاوه گوهرين)40/ نگاهي به رمان «روز هزار ساعت دارد»(سجاد صاحبان زند)40/ مروري بر ادبيات اقليمي گيلان(علي صادقي)41/ ادبيات داستاني گيلان و ستاره‌هاي در راه(بهزاد عشقي)43/ سكه‌هاي بي‌بهار در پس بيدار خوابي راوي(احمد زاهدي لنگرودي)44/ گشتي در جهان داستاني به آذين(حسن مير عابديني)45/ تك گويي فرامرز طالبي(در مورد: چگونه موسيو، ويلون شد)46/ نماد گرايي تخريب و تخريب ارزشمند(نگاهي به داستان مگس نوشته مجيد دانش آراسته، نويسنده: بيژن نجدي)47/ پاره‌هاي لحاف ملا نصر الدين كه ماييم(مجيد روانجو)48/ يك سرخپوست در آستارا؟(بررسي داستاني از بيژن نجدي، نويسنده: فرشاد كاميار)49/ بازي مهندسي يك رمان(پرويز حسيني)50/ گربه‌اي به نام جامعه(شرح و نظري بر «سپيد رود زير سي و سه پل» نوشتهي كيهان خانجاني، سيد رضا محمدي)51/ در دامنه‌هاي ليلا كوه(در باره كتاب «ارباب پسر» نوشته مهدي اخوانب لنگرودي، نويسنده محمد عاصمي)52/ نگاهي به رمان «داستان سياهكل» نوشته‌ي ناصر وحدتي (احمد زاهدي)53/ انتهاي بي‌انتهاي يك معامله نوشته‌ي «اكبر رادي» (حسين نوروزي پرور)54/ حس در روايت(نگاهي به مجموعه داستان «اشتباه قشنگ» نوشتهي مجيد دانش آراسته، نويسنده: عباس گلستاني)55/ نگاهي به «از مه تا كلمه»، نمونه‌هايي از داستان‌هاي كوتاه گيلان به انتخاب بهزاد موسايي، (نويسنده: محمدرضا گودرزي)56/ صد سال داستان و رمان گيلان(رمان و داستان از سال 1288 تا 1388، نويسنده: بهزاد موسايي)57/ ريشه و سير قصه ‌هاي امروز در گيلان (نويسنده: محمود طياري)61

ترانه

تصور كن: تفكر كرده‌ايي(عالين نجاتي)64/ راك، زيباي خفته‌ي درون من است(نگاهي گذرا به ترانه منفي كشور در گفتگو با چند ترانه سراي پاپ و «شاهين نجفي»)، تهيه و تنظيم: مهدي موسوي65/ فستيوال ترانه سرايي را چه شد؟!(گزارشي از آخرين اخبار جشنوارهي ترانههاي سرزمين مادري)، تهيه و تنظيم: فروزان مظفري69/ مساله اين است: آسيه ازدواج مي‌كند يا نه؟! (سعيد كريمي)70/ هنوزم دردهم‌رو خوب نمي‌دونيم من و تو(عليرضا حسيني لرگاني)71/ وقتي مي‌گنديم طبيعتاً بريده مي‌شويم. باور كنيد! (ميثم يوسفي)72/ ترانه‌ها: مريم اسدي/ شاهكار بينش پژوه/ محمدعلي شيرازي/ عليرضا بندري/ اهورا ايمان/

شعر امروز ايران

قدم‌هاي شعر در دهه 80 (آرش نصرت الهي)76/ شاهپور جوركش/ بكتاش آبتين/ شبنم آذر/ شمس آقاجاني/ علي الفتي/ رضا چايچي/ حسن انوري/ رويا تفتي/ گروس عبدالملكيان/بنفشه حجازي/ شجاع رضا انوري/ خاطره حجازي/ كرّوب رضايي/ سهند آقايي/ عباس خاكسار/ جلال خسروي/ هادي خورشاهيان/ آفاق شوهاني/حسين مدل/ فرامرز سدهي/ كتايون ريزخراتي/ عليرضا پنجه اي/ مهناز يوسفي/علي عبدالهي/عاطفه صرفه جو/مهدي موسوي/داريوش مهبودي/ريرا عباسي/وحيد آقاجاني/عليرضا شكر ريز.

ترجمه شعر جهان

هنري چارلزبوكفسكي(برگردان:احمد پوري)85/ويچسلاوولاديميرايويچ ايگرونف(برگردان:نسترن زندي)85/چند شعر از شاعران جوان الماني زبان(برگردان:علي عبدالهي)86/چارلز سيميك(برگردان:يگانه وصالي)88/برين تاش(حامد رحمتي)89/ميخايل لرمانتف(حميد رضا آتش برآب)89/گريگوريكورسو(عليرضا بهنام)90.

نقد شعر

چشم انداز شعر دهه هفتاد91(گفتگوباعلی قنبری)/ديگر نيازي به بند بازي نيست!(داريوش معمار)93/دگر نگري و زبان دگري در شعرهاي باباچاهي(آرش قلعه گلاب)94/گزارشي از جايزه شعر نيما94/كوتاه پيرامون نوشتن و نويسندگي(رسول رخشا)95.