از حرم حضرت امير المؤمنين كه به سوي كربلا حركت كرديم مانده بودم از اين درياي پرشور چگونه عكس بگيريم ؟ چه سوژه اي را بيشتر دنبال كنم .
از پل ........... در ابتداي راه ، صداي گريه كودكي شنيدم . دوربين را سمتش گرفتم گريه اش را فرو خورد لبش به لبخند متمايل شد. عكسي كه گرفتم گريه اش بند آمد. از زاويه اي ديگر عكس گرفتم شروع به خنديدن كرد. عكس ها را نشانش دادم از ته دل به عكسهاي خودش خنديد.از كودك و مادرش فاصله گرفتم به خودم گفتم فكر كنم وظيفه ات را فهميدي .در اين سرما و راه طولاني بايد كودكان را به تصوير درآورم . آنها در آيينه پاك خود بهتر به صميميتشان مي خندند.
و اين عكسها برخي از اين كودكان حسيني هستند كه با تمام صفاي خود خدمت اهل دل مي كنند.
كودكي كه با عطرش زائران را خوشبو مي كرد.
كودكي كه روي پل طويرج گلدسته هاي امام حسين را نشان مي داد .
كودكاني كه عربانه مادر را مي رانند.