loading...
چشم سوم
عزیز حیدری بازدید : 160 پنجشنبه 22 اسفند 1392 نظرات (0)

نامش يادم نيست اما همه به او ناخدا مي گفتند. سه نفر بوديم . ميانه راه ، ناگاه يك ماهي مثل موشك ازبالاي سر ما پريد يعني دقيق مانند پرش از مانع از روي ما گذشت . شگفت زده گفتم : چقدر جالب !  ماهشهر هم چه ماهي هايي دارد و من  تا الان خبر نداشتم .

ناخدا به  شگفتي من لبخندي زد و گفت : مي داني ماهشهر بهترين ماهي ايران را دارد؟ گفتم جدي ميگي؟ گفت : آره . گفتم : چرا ؟  به كناره هاي خور اشاره اي كرد . گفت : دقت كن. چه مي بيني ؟ گفتم : خور مثل رودي وسط كوهي كوچك است الان هم جريان مد است آب بالا مي كشد و ديواره كوه به زير آب ناپديد مي شود . گفت نه بابا ! سبزه هاي كناره آب را ببين . اين ها گياهان شور مزه اي هستند كه ماهي ها از آن به عنوان غذا استفاده مي كنند. و همين گياه شور باعث خوشمزگي ماهي هاي ماهشهر مي شود. اگر روزي مسافرت رفتي ، كسي پرسيد سوغات ماهشهر چيه بگو : ماهي خوشمزه .

آن روز احساس خوشايندي بهم دست داد شناخت و معرفت از زيبايي هاي محيط زندگي لذت زندگي را بيشتر مي كند.و ما در شهري زندگي مي كنيم كه دريايي دارد؛آرام و پر بركت .

 اما مدتهاست ماهي فروش هايي محله كه هر روز با بلندگو در حد توان سرو صدا بپا مي كند تا ماهي هاي خود را بفروشند ديگر نمي گويند ماهي ماهشهر داريم چون كسي ماهي درياي ماهشهر را نمي خرد.

ديگر همه مي دانند فاضلاب هاي صنايع پتروشيمي آميخته به همه گونه سمي هست و صنايع پتروشيمي منطقه آزادانه فاضلاب هاي خود را به دريا مي ريزند تازه براي اين كه كسي از محل ورود فاضلاب ها به دريا را اطلاع نداشته باشد يا عكس برداري نكند فنسي كناره دريا كشيده اند ،دريايي پربركت پر از جيوه و گوگرد و صد كوفت وزهرماري .... كرده اند . براي همين ديگر كسي اطمينان نمي كند ماهي ماهشهر بخرد .همه به دنبال ماهي هايي هستند كه در شهرهاي اطراف مثل هنديجان و آبادان صيد شده است. 

به تازگي هم ماهي فروشان ماهي شهرهنديجان را هم صدا نمي زنند و يك شهر آن طرفتر را فرياد مي زنند: ماهي ديلم . آخر هر چه ماهي از ساحل دورتري از ماهشهر فرياد زده شود راحتر فروخته مي شود .

خدايا صنعت پتروشيمي بر سر هوا و طبیعت این شهر چه می آورد! و چه كسي بايد پاسخ گوي اين باشد كه چه بلايي بر سر شغل پر بركت ماهي گيري و صيادي ماهشهر مي آيد و چه بلايي بر سر مردم شهر با اين ماهي ها و هوای آلوده مي آيد؟!

در عكس – که آن را در كنار درياچه نمك گرفته ام – پيداست صنايع پتروشيمي چه دودي به آسمان شهر تزريق مي كنند و چه آسمان زردرنگي ساخته اند. آسماني كه در طول سال اوقات بسياري ، غباري از دود و بوي آمونياك ، گوگرد و ديگر مواد شيميايي را بر سر شهر مي پراكند. 

بياد شعر شاملو و يادي كه از ماهشهر كرده است افتادم که گفت: «نفس گرم و شور مردان معشور» شايد اگر شاملو زنده بود و دوباره سري به ماهشهر مي زد و  بوي ترش آمونياك را فضای سینه اش را پر مي كرد ونفسش را تنگ ، مي گفت: "نفس تنگ و ترش مردان معشور."

بگذاريد شعر جن جنوب را هم مروري كنيم . فرزاد آبادي برادر خوب و اديبم و شاعر كتاب جن جنوبي،بيش از ده سال پيش زماني كه به تهران نرفته بود و غول صنايع پتروشمي هنوز ماهي ها را سمي و فراري نداده بود،اين گونه سرود:

«بوي حساب جاري خون

ما در ختم تو شركت مي كنيم

شركت مي زنيم

به سلامتي

منطقه ي مرگ هاي ويژه »

شايد اگر فرزاد امروزه در ماهشهر زندگي مي كرد، به سلامتي منطقه مرگ ماهي هاي مسموم هم شعري مي سرود .

روح ماهي هاي ماهشهري شاد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
از تو عکسی می ماند یادگاری در انتهای کوچه تنهایی ام به آن گره می بندم دخیل روزهای مبادا ! عزیز حیدری
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    موزیک

    آمار سایت
  • کل مطالب : 24
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 37
  • بازدید ماه : 34
  • بازدید سال : 138
  • بازدید کلی : 3,602
  • کدهای اختصاصی